وبسایتهای فیت راک و جمعیت امام علی
طی مدت گذشته وب سایت فروشگاه تخصصی موارد دارویی و آرایشی فیت راک و همچنین وب سایت سازمان مردم نهاد، جمعیت امام علی (ع) توسط ما طراحی و اجرا شدند.
طی مدت گذشته وب سایت فروشگاه تخصصی موارد دارویی و آرایشی فیت راک و همچنین وب سایت سازمان مردم نهاد، جمعیت امام علی (ع) توسط ما طراحی و اجرا شدند.
حتما تا بحال در خصوص پنج عنصر اصلی زمین، هوا، آتش، آب و اتر که قدما اعتقاد داشتند کل کائنات و زمین از آنها ساخته شدهاند چیزهایی شنیدهاید. حالا در این اینفوگرافی بامزه این پنج عنصر با عناصر اصلی بازاریابی اینترنتی یعنی ایمیل، سئو، شبکههای اجتماعی، محتوا و طراحی تطبیق داده شدهاند. خودتان ببینید!
پس از گذشت یک ماه از تحویل وب سایت جدید سالن زیبایی لی لی، رتبه این سایت در حوزه کلمات کلیدی زیر در گوگل رشد خیلی خوبی داشته و به صفحات اول تا سوم رسیده است.
طی یک ماه آینده قصد داریم ضمن تقویت بیشتر کلمات فوق، بر روی بهبود رتبه کلمات مرتبط با گریم و آرایش عروس کار کنیم.
فرض کنید با جمعی از دوستانتان هستید و میخواهید برای صرف غذا به رستوران بروید. دو گزینه پیش رو دارید. اول رستورانی پنج ستاره و با کیفیت در جایی دور و دیگری رستورانی سه ستاره در نزدیکی شما. انتخاب بین این دو کمی سخت خواهد بود و هنگام تصمیمگیری مغز شما دچار تشویش و دوگانگی میشود. حالا اگر یکی از نفرات رستورانی چهار ستاره را پیشنهاد دهد، که نسبت به رستوران اول، اندکی دورتر باشد، انتخاب اکثریت افراد احتمالاً گزینه اول (رستوران پنج ستاره)خواهد بود. اینجا رستوران چهار ستاره نقش طعمه را ایفا میکند و باعث میشود انتخاب رستوران پنج ستاره راحتتر و توجیهپذیرتر باشد.
اثر فریب گر (Decoy effect) به پدیدهای گفته میشود که در نتیجهٔ گیجشدن ذهن انسان بر اثر افزودهشدن گزینهٔ جایگزین جدید (طعمه) پدید میآید و موجب تغییر رجحان به سمت برخی موارد موجود میشود. این اثر از نظر تأثیراتی که بر مدلهای انتخاب منطقی میگذارد دارای اهمیت است.
در بازاریابی عصبی، اثر فریبگر به پروسهای گفته میشود که در آن محصولاتی در بین محصولات ارائهشده قرار میگیرند بطوریکه مغلوب آنها هستند و به اصطلاح محصولات دیگر بر آنها چیرگی دارند. مغز انسان طوری سیمکشی شده است که هنگام تصمیمگیری از مقایسه موردی بین چند گزینه بهره میبرد. زمانی که ما انتخابهای کمی پیش رو داشته باشیم، دچار استرس میشویم و تصمیمگیری دشوار میشود. با اضافه کردن یک گزینه دوم و یا سوم با قیمتی نسبتاً نامعقول (عدم چیرگی) میتوانیم در فرآیند فروش محصول مد نظر خودمان تاثیر بگذاریم. در بازاریابی اینترنتی از این تکنیک اثر فریب گر و یا اثر طعمه به کرات استفاده میشود.
بعنوان مثال تصویر بالا را در نظر بگیرید؛ در جالت اول که تنها دو گزینه پیش رو داریم، انتخاب بطری با قیمت ۳۰ دلار بسیار گران و غیر منطقی به نظر میآید. ولی با اضافه کردن گزینه سومی با قیمت بالاتر ۵۰ دلار که عملاً فرق کیفی چندانی با گزینه دوم ندارد، انتخاب بطری دوم را بسیار محتملتر و توجیهپذیرتر میکند. علاوه بر آن پس از خرید، احساس پیروزی هم خواهیم داشت، چون میپنداریم در انتخاب بهترین گزینه خیلی دقیق و موثر عمل کردیم!
به این مثال از شرکت اپل توجه کنید. برای خرید iPod با ظرفیت ۱۶ گیگ باید مبلغ ۲۲۹ دلار و برای خرید با حافظه دو برابر (۳۲ گیگ) باید مبلغ ۲۹۹ دلار یعنی ۷۰ دلار بیشتر، بپردازید. گزینه دوم علاوه بر حافظه بیشتر، ویژگیهای اضافهتری هم مثل دوربین ۵ مگا پیکسلی نیز دارد. گزینه سومی هم داریم که حافظه آن دو برابر بیشتر از قبلی است (۶۴ گیگ)؛ شما برای خرید این مورد سوم باید ۱۰۰ دلار اضافهتر پرداخت کنید و البته به جز حافظه بالاتر، هیچ مزیت دیگری نسبت به گزینه دوم ندارد. قطعاً اکثریت جامعه هدف گزینه دوم را انتخاب خواهند کرد.
مثال دیگری که از آن بعنوان «اثر فریبگر دوگانه» نیز یاد میکنند، به این ترتیب است که وقتی دو گزینه اصلی برای فروش وجود دارد، گزینه سومی با قیمت بالاتر اضافه میکنیم که شامل هر دو گزینه قبلی باشد. به این ترتیب اکثر افراد ترجیح میدهند به ازاء پرداخت مقدار بیشتری پول، پکیج کامل محصول را بخرند. اکثر نشریاتی که که نسخه الکترونیکی محصولات خود را هم میفروشند از این تکنیک استفاده میکنند. مثل مجله اکونومیست:
بطورکلی میتوان نتیجه گرفت که انتخابهای ما تحت تاثیر شرایط و زمینهای (Context) است که در آن قرار میگیریم و نه تحلیل و آنالیز خود آن کالای خاص. اگر امکان مقایسه و ارزیابی نداشته باشیم تصمیمگیری برای مغز ما راحت نخواهد بود.
تقریباً تمامی افرادی که در زمینه بازاریابی فعالیت میکنند، در مورد بازاریابی عصبی و تکنیکهای آن شنیدهاند؛ اصول و مفاهیم بازاریابی عصبی به شما این امکان را میدهد که صاحب وبسایتی جذاب و گیرا باشید؛ بطوریکه مخاطب در آن تجربه خوش آیند و کم استرسی داشته باشد و به تبع آن شانس خرید خدمت و یا محصول شما را افزایش یابد. بازاریابی عصبی به شما کمک میکند تا از میانبرهای طبیعی مغز که شکل دهنده رفتار و عادات انسانها هستند، استفاده کنید و با تحریک آنها، بطور غیرمستقیم بر روی رفتار مصرفکننده تاثیر بگذارید. دانشمندان تعداد زیادی از این میانبرهای عصبی را کشف کردهاند و امروزه فرصت استفاده از آنها در اختیار بازاریابان قرار گرفته است.
شاید استفاده از این تکنیکها کمی غیر اخلاقی به نظر آید، ولی مطمئناً یادگرفتن و آگاهی از آنها میتواند باعث شود که اولاً کمتر در تله فروشندههای حرفهای بیافتید و ثانیاً با استفاده از آنها بصورت اخلاقی، فروش خود را افزایش دهید.
مردم بیشتر مواقع دقیقاً همان چیزهایی را میخواهند که نمیتوانند داشته باشند! همچنین وقتی چیزی کمیاب شود، مردم به طور ناخودآگاه احساس میکنند که باید آن چیز را زودتر بخرند. این نکته هم برای مواقعی که تعداد محدودی از یک کالا وجود دارد صدق میکند و هم برای زمانهایی که فرصت خرید کالا برای مدت زمان محدودی، تعیین شده است.
اگر مشتری بداند یا حس کند که امکان خرید این کالا همیشه در وبسایت شما موجود است، ضرورتی برای تصمیمگیری آنی و خرید محصول نمیبیند.
در واقع ایجاد احساس ضرورت خرید، یکی از وظایف و اهداف اصلی در بازاریابی عصبی است. چرا؟ چون انسانها ذاتاً دوست ندارند چیزی را «از دست» بدهند؛ اگر احساس کنند در حال از دست دادن چیزی هستند، بدون استفاده از قوای منطقی مغز، سریعاً اقدام میکنند. استفاده از این تکنیک را همیشه میتوانید در فروشگاهای بزرگ الکترونیکی مشاهده کنید. خرده فروشی RueLaLa کل سیستم فروش آنلاینش را بر اساس همین تکنیک بنا کرده است. در این فروشگاه همیشه شما با محصولاتی مواجهاید که تنها چند عدد از آنها باقی مانده است!
در مطلب قبلی به اثر فریبگر و یا Decoy effect در بازاریابی عصبی اشاره کرده بودیم. مردم همیشه دوست دارند که چند گزینه برای انتخاب داشته باشند. طبق اطلاعاتی که نوروساینس در اختیار ما گذاشته، مغز ما طوری سیمکشی شده است که تمایل دارد چیزها را با هم مقایسه کند. زمانهایی که تنها یک گزینه درپیش رو داشته باشیم، احساس تشویش و نگرانی میکنیم و تصمیمگیری برایمان بسیار سخت خواهد شد. دکتر دن آریلی میگوید: «بیشتر مردم تا زمانی که تحت شرایطی خاص قرار نگیرند، نمیدانند چه میخواهند.»
بر اساس همین ویژگی مغز انسان، در بازاریابی از «اثر فریبگر» برای تغییر رفتار مصرفکننده استفاده میشود. به این ترتیب که با اضافه کردن یک و یا چند گزینه در کنار محصول اصلی، ذهن مشتری را گیج کرده و او را بطور غیر مستقیم به خرید محصول مد نظر خودمان سوق میدهیم. بعنوان مثال فرض کنید شما دو نوع تردمیل برای فروش دارید. یکی از آنها دستگاهی معمولی با قیمت مقطوع ۵۹۹ دلار است. دستگاه دیگر (هدف اصلی شما برای فروش) ویژگیهای خاصی مثل حسگر ضربان قلب دارد و قیمت آن بسبتاً بالاست؛ فرض کنید ۱۱۰۰ دلار .
حالا برای اینکه این تفاوت قیمت زیاد، کمتر به چشم بیاید، یک گزینه جدید «فریبگر» اضافه کنید. مدل سومی که تقریباً شبیه به مدل ۱۱۰۰ دلاری است اما با قیمت بالاتر۱۴۰۰ دلار. گزینه سوم براحتی قضاوت اولیه شما را تجت تاثیر قرار میدهید و قیمت بالای دستگاه دوم را (نسبت به دستگاه اول) توجیه میکند.
انسانها معمولاْ تمایل دارند هنگام انتخاب، به اولین اطلاعات ارائه شده بیش از حد لازم تکیه کنند. این اطلاعات اولیه به نوعی مرجعی (Anchor) برای مقایسه خواهند بود و شما میتوانید با استفاده از این تمایل ناخودآگاه بر روی سیستم ارزش گذاری مشتریان تاثیر بگذارید.
مثلاً قیمت اولیهای که برای یک ماشین دست دوم پیشنهاد داده میشود، به عنوان مرجعی برای مذاکره دیده خواهد شد. در حین مذاکره اگر قیمت از قیمت مرجع اولیه کمتر شود، خرید از نظر خریدار توجیه خواهد داشت؛ حتی اگر قیمت کاهش یافته هنوز هم از ارزش واقعی آن ماشین بیشتر باشد، خریدار خوشحال خواهد بود.
در عکس زیر تبلیغی از یک موسسه خیریه مشاهده میکنید که از قیمت کالاهای لوکسی که مردم معمولاً میخرند (۳۲ یورو)، به عنوان یک مرجع استفاده کرده است، تا میزان پرداخت اعانه (۴ یورو) را توجیه کند.
در تحقیقی که در سال ۲۰۰۲ در رستورانها انجام گرفت، مشاهده شد در مواردی که پیشخدمتها شکلاتی را به همراه صورتحساب به مشتری میدهند، میزان انعامها تا ۱۵٪ افزایش مییابد.
انسانها ذاتاً مایلند هر نوع دینی (هر چند کوچک) را که به دیگران دارند جبران کنند؛ با دادن یک چیز با ارزش بی هیچ انتظاری از او میتوانید مخاطبان وب سایت را به عمل وادار کنید. دادن اطلاعات رایگانی مثل مشاوره مجانی برای خرید یک کالا و یا امکان دانلود یک کتاب الکترونیکی بینیاز از پر کردن فرم ثبتنام، از جمله مواردی است که باعث میشود مشتری در ذهنش خود را مدیون شما بداند.
شاید در نگاه اول به فروش گذاشتن کالایی که میدانید قرار نیست به فروش رود، غیر معقول به نظر میرسد. با این وجود مطابق با تکنیک تسلیم، منصوب به door-in-the face، این استراتژی موجب به فروش رفتن دیگر کالاهای ارزانتر وب سایتتان خواهد شد.
به عنوان مثال ابتدا شما کالایی با قیمتی بالا و غیر معقول ارائه میکنید، پس از رد شدن آن توسط کاربر، بلافاطله پیشنهاد اصلی با قیمت کمتر را به او نشان میدهید؛ این گونه مشتری تسلیم خواسته شما خواهد شد. فرض کنید برای یک نمایش در جایگاه VIP با پذیرایی ویژه بلیطی به قیمت ۱۵۰۰ دلار را پیشنهاد میدهید. به محض اینکه کاربر بر روی گزینه بستن صفحه و یا گزینه «خیر، نمیخواهم» کلیک کرد، گزینه اصلی با قیمت معقول ۵۰۰ دلار به او نشان داده میشود. کاربر بلافاصله در ذهن خود بر روی این قضیه متمرکز میشود که پذیرایی ویژه قطعاً ۱۰۰۰ دلار نمیارزد و انتخاب گزینه ۵۰۰ دلار خیلی منطقیتر به نظر میرسد.
این یکی از آن تکنیکهایی است که معمولاً خیلی از آن استفاده میشود. در این روش مشکلات مشتری را به خودش نشان میدهیم و بعد راه درست کردنش را به وی میفروشیم. به قول مولانا:
مرد غرقه گشته جانی میکند دست را در هر گیاهی میزند
شخص را داخل آب بیاندازید و بعد طناب نجات را به وی بفروشید! شاید کمی غیر اخلاقی به نظر بیآید، ولی در واقع این روش چیزی جز فروش احساسات نیست. شما نشان میدهید که با مشتری احساس همدردی و شفقت دارید و راه اصلاحش را به خوبی میدانید. به این ترتیب راحتتر میتوانید به وی نزدیک شده و او را به خرید محصول و یا خدمت خود ترغیب کنید.
یک سالن ورزشی را در نظر بگیرید که در وبسایت خود آزمونی جهت ارزیابی ریسک بیماری دیابت گذاشته است. در صورتیکه جواب آزمون، ریسک ابتلا به دیابت را بالا ارزیابی کند، بلافاصله به وی پیشنهاد فروش یک کتاب الکترونیکی با موضوعیت «پیشگیری از دیابت» میدهد و یا پکیج ویژه استفاده از امکانات سالن را به او معرفی میکد.
اگر در طراحی وب سایت و کمپینهای بازاریابی اینترنتی سازمانتان، به تمایلات ناخودآگاه بازدیدکنندگان توجه کافی داشته باشید، میتوانید براحتی در تصمیمات آنها تاثیر بگذارید.